کد خبر: ۲۳۴۱
۰۳ بهمن ۱۴۰۰ - ۰۰:۰۰

همسر شهید کاوه یکی از زنان تأثیرگذار انقلاب بود

یکی از این زنان تاریخ‌ساز مشهدی، فاطمه عمادالاسلامی است که همه او را به‌عنوان همسر شهید کاوه می‌شناسیم، اما شاید کمتر کسی بداند که عمادالاسلامی یکی از مبارزان سیاسی و زنان مبارز قبل از انقلاب اسلامی بوده که صبر و شجاعتش در زمان انقلاب و جنگ برای همگان الگو بوده است. به بهانه ایام دهه فجر پای خاطره‌گویی عمادالاسلامی از زنان مبارز انقلابی تپل‌المحله و نوغان می‌نشینیم و او از خاطرات ناگفته‌اش درباره مبارزات و راهپیمایی‌های آن روز‌ها برایمان روایت می‌کند.

 سراسر تاریخ ایران پر از اتفاق‌های کوچک و بزرگی است که نقش زنان در این اتفاقات انکارنشدنی است. چه موقعی که جلو توپ و تانک استبداد پهلوی‌ها سینه سپر کردند و برای آزادی و استقلال کشورشان جنگیدند، چه زمانی که اسلحه به‌دست گرفتند و مقابل تجاوز عراقی‌ها در جنگ تحمیلی ایستادند.

 زنان پررنگ‌ترین نقششان را در انقلاب اسلامی سال۵۷ ایفا کردند، آن‌قدر مهم که امام (ره) درباره حضور و نقش زنان در پیروزی انقلاب اسلامی گفتند: «زنان در صف اول ایستادگی و مقاومتی از خود نشان داده‌اند که در هیچ عصری چنین مقاومت و چنین شجاعتی از مردان ثبت‌نشده است.» حال آنکه زنان و به‌ویژه زنان مشهدی در راهپیمایی‌ها همیشه یک گام جلوتر از مردان بودند، گواه این ادعایمان راهپیمایی زنان مشهد در دی‌ماه ۵۶ است.

آن سال به‌دستور امام‌خمینی (ره) اولین حرکت عمومی مردمی را زنان مشهدی رقم زدند که به اعتقاد برخی از تحلیلگران تاریخ انقلاب، جرقه راهپیمایی در تمام شهر‌های کشور بود و درنهایت به پیروزی انقلاب ختم شد، اما در تمام این سال‌ها کمتر خاطره‌ای از این زنان روایت شده است.

یکی از این زنان تاریخ‌ساز مشهدی، فاطمه عمادالاسلامی است که همه او را به‌عنوان همسر شهید کاوه می‌شناسیم، اما شاید کمتر کسی بداند که عمادالاسلامی یکی از مبارزان سیاسی و زنان مبارز قبل از انقلاب اسلامی بوده که صبر و شجاعتش در زمان انقلاب و جنگ برای همگان الگو بوده است.

به بهانه ایام دهه فجر پای خاطره‌گویی عمادالاسلامی از زنان مبارز انقلابی ته‌پل‌محله و نوغان می‌نشینیم و او از خاطرات ناگفته‌اش درباره مبارزات و راهپیمایی‌های آن روز‌ها برایمان روایت می‌کند.
 


خانواده مبارز

مبارزه علیه رژیم پهلوی به سال‌ها قبل از تولد عمادالاسلامی برمی‌گردد. آن زمانی که پدربزرگ مادری‌اش که در دربار رضاشاه بود، جلو دستور کشف حجاب رضا شاه می‌ایستد و مغضوب شاه می‌شود. عمادالاسلامی درباره پدربزرگ معترضش می‌گوید: مبارزات خانواده ما به سال‌ها قبل از حکومت محمدرضا پهلوی برمی‌گردد.

پدربزرگ مادری‌اش که در دربار رضاشاه بود، جلو دستور کشف حجاب رضا شاه می‌ایستد و مغضوب شاه می‌شود

 اسدی، پدر مادری من، یکی از درباریان رضاشاه بود. زمانی که رضاشاه دستور به کشف حجاب می‌دهد، پدربزرگ من اعتراض می‌کند و اجازه نمی‌دهد که کسی از زنان خانواده‌اش دستور شاه را اجرا کند. به همین علت مغضوب شاه و مجبور به فرار شبانه از تهران می‌شود. مادربزرگ من همراه با مادر و دایی‌هایم به شمال می‌روند و دیگر اعضای خانواده راهی روسیه می‌شوند. 

بعد از چند سال زندگی در شمال و فوت پدربزرگم، مادربزرگم تصمیم می‌گیرد همراه با فرزندانش به مشهد بیاید. وقتی به مشهد می‌رسد، در تپل‌المحله که به حرم مطهر نزدیک بود، خانه‌ای می‌خرد و در آنجا زندگی جدید را شروع می‌کند، اما همیشه زیرنظر رژیم پهلوی بوده است، رفت‌وآمدهایش، صحبت‌هایش، مراوداتش و حتی رفتارش.

 مادر من در مشهد بزرگ می‌شود. در همسایگی خانواده مادری‌ام مردی زندگی می‌کرد که از ایرانیان رانده‌شده عراق بود و لباس طلبه به تن داشت. این فرد با مادرم ازدواج می‌کند. یکی از دلایلی که مادربزرگم به این ازدواج رضایت می‌دهد، روحانی‌بودن پدرم بوده است.
 


پدرم در مسجد و مادرم در خانه روشنگری می‌کردند

فاطمه عمادالاسلامی سال ۱۳۳۸ در تپل‌المحله به‌دنیا می‌آید و از همان ابتدا با صحبت‌های مادر و پدرش و جنایات رژیم علیه خانواده‌اش آشنا می‌شود. پدری که به‌علت رسالتش در مساجد و روضه‌های زنانه و مادری که در خانه به‌بهانه درس قرآن و بردن زنان سالمند و دختران جوان به زیارت حرم مطهر، مبارزات خود را از سال‌ها قبل از انقلاب آغاز کرده بودند. 

عمادالاسلامی در این فضا بزرگ می‌شود و به گفته خودش بیشتر از هر دختر هم‌سن‌وسالش با جنایات و ستمگری‌های رژیم پهلوی آشنا می‌شود.

عمادالاسلامی دوران کودکی و نوجوانی‌اش را این‌گونه بیان می‌کند: وقتی من کودک بودم، پدر و مادرم که هر ۲ درد مشترکی داشتند و از رژیم پهلوی بسیار ضربه خورده بودند، مبارزات خود را خیلی آرام و به قول معروف چراغ‌خاموش آغاز می‌کنند. من به سنی رسیده بودم که باید به مدرسه می‌رفتم، اما به دلایلی از جمله اینکه فراش و برخی از معلمان مرد بودند و نمی‌توانستم مقنعه و روسری سر کنم، به مدرسه نرفتم. مادرم در خانه من را با قرائت و خواندن و نوشتن به زبان فارسی آشنا کرد. 

خیلی از دختران هم‌سن‌وسال من هم به‌علت اعتقاداتشان که در مدرسه مسخره می‌شد، به خانه ما می‌آمدند و درس مکتبی یاد می‌گرفتند. خیلی مواقع می‌دیدم به‌علت مشکلاتی که برای پدرم در کوچه و خیابان پیش می‌آورند، وقتی می‌خواست از خانه بیرون برود، لباسش را داخل پلاستیک می‌گذاشت و در محلی که باید نماز یا روضه می‌خواند، عبایش را به تن می‌کرد. 

من خیلی کوچک بودم که پدرم فوت کرد، هنوز ۷ سالم نشده بود. بعد از فوت پدرم، مادر با وجود تمام مشکلات و سختی‌های مالی و اجتماعی به‌تنهایی ما را بزرگ کرد، اما دست از مبارزه هم نکشید.

 باز هم زنان محله را در خانه جمع می‌کرد و برایشان سخنرانی می‌کرد، کتاب و روزنامه می‌خواند و زنان را در جریان امور دولتی و کشوری قرار می‌داد و خیلی از تصمیم‌های محمدرضا پهلوی را به چالش می‌کشید و ساعت‌ها با زنان محله درباره این تصمیمات صحبت می‌کرد.


دختر نوجوان انقلابی

دوران نوجوانی عمادالاسلامی هم‌زمان می‌شود با مبارزات و راهپیمایی‌های عمومی مردم علیه رژیم پهلوی. درباره شروع این مبارزات و جرقه‌ای که زنان این محله علیه رژیم زدند و مردان محله دنبال آن را دنبال کردند، می‌گوید: وقتی من پانزده، شانزده‌ساله بودم، کم‌کم صدای اعتراضات مردم بلندتر شده بود.

 خیلی از زنان مشهدی به پشتوانه رهبران، مبارزات خود را علنی‌تر کرده بودند. رهبر ما در مسجد کرامت رهبر معظم انقلاب بودند و آیت‌الله شیرازی. خانه ما که به‌نوعی پاتوق انقلابی‌ها محسوب می‌شد، در این روز‌ها پررفت‌وآمد شده بود. خیلی از روحانیان مبارز علیه رژیم که روزگاری با پدرم دوست بودند، به خانه ما می‌آمدند و خانه ما همیشه از اعلامیه‌های امام (ره) پر بود و محلی برای مخفی‌کردنشان محسوب می‌شد.

خیلی از روحانیان مبارز علیه رژیم که روزگاری با پدرم دوست بودند، به خانه ما می‌آمدند و خانه ما همیشه از اعلامیه‌های امام (ره) پر بود

 برادران من با پسران همسایه همیشه در تکیه علی‌اکبری‌ها جمع می‌شدند و این اعلامیه‌ها را بین مردم پخش می‌کردند و هماهنگی‌های لازم را برای راهپیمایی انجام می‌دادند. حضور در راهپیمایی‌ها و پخش اعلامیه‌ها کم‌کم به زنان محله هم سپرده شد. من همراه با چند دختر دیگر با وجود اینکه سن کمی داشتیم، در تکیه علی‌اکبری‌ها جمع می‌شدیم و کار‌های مربوط به راهپیمایی‌ها را انجام می‌دادیم.

 در خانه هم همیشه حرف از راهپیمایی و اعلامیه‌های امام (ره) بود. مادرم آن دوران خیلی هوای ما را داشت و همیشه در برابر تهاجم مأموران به خانه‌مان می‌ایستاد. شب و روز‌های انقلاب برای من که دختر پر شور و مبارزی بودم، خیلی اوقات خوبی بود. حضور و برنامه‌ریزی برای اعتراضات بسیار رضایت‌بخش بود. دیگر همه در محله می‌دانستند که من و چند دختر دیگر انقلابی هستیم و خیلی وقت‌ها زنان دیگر هم به کمکمان می‌آمدند.


راهپیمایی زنانه

در اسناد مربوط به انقلاب بار‌ها از راهپیمایی زنان مشهدی صحبت شده که سرآغازی برای مبارزات علنی علیه رژیم پهلوی بوده است. یکی از این راهپیمایی‌ها را عمادالاسلامی به‌خوبی به‌یاد می‌آورد. درباره این راهپیمایی عمادالاسلامی بیان می‌کند: سال ۵۶ بود. یک‌سال قبل از پیروزی انقلاب، عده‌ای بانوی اسلام‌شناس تصمیم گرفته بودند که به‌مناسبت ۱۷ دی روز کشف حجاب و جنایات رضاشاه در این روز راهپیمایی کنند.

 من از طریق برادرانم و پسران آقای بختیاری این موضوع را شنیدم و با زنان محله در میان گذاشتم. این نخستین تظاهرات علنی سیاسی انقلاب اسلامی بود که در سال ۱۳۵۶ با جلوداری خانم‌ها آغاز شد. حدود ۳۰۰خانم بودیم. گروهی از ما پوشیه و روبنده زده بودیم تا شناسایی نشویم.

در این روز عده‌ای از زنان به‌مناسبت روز کشف حجاب دسته گل می‌بردند و به مجسمه رضاشاه در میدان شاه تقدیم می‌کردند. من همراه با زنان و دختران انقلابی به چهارراه شهدا رفتیم و به خانم‌های دیگری که برای راهپیمایی از دیگر محله‌ها آمده بودند، ملحق شدیم. پرچم‌هایی همراه با خود برده بودیم و تعدادمان هر لحظه بیشتر می‌شد.

ارتشی‌های رژیم نزدیک چهارراه شهدا بودند، از دور که ما را دیدند به‌سمتمان یورش آوردند. چندنفر از خانم‌ها شعار دادند که آن‌ها را ساواک برد. خیلی از خانم‌ها را هم زیر مشت‌ولگد گرفتند. من و چند خانم دیگر از کوچه‌های اطراف فرار کردیم. به‌نظر من این موضوع سرآغازی برای تظاهرات بود. نقش زنان مشهدی در پیروزی انقلاب اسلامی انکارنشدنی است.

به عقیده عمادالاسلامی ۱۷ دی ۵۶ و راهپیمایی زنان علیه کشف حجاب سرآغازی برای تظاهرات عمومی محسوب می‌شود: نخستین تظاهرات انقلاب اسلامی همین ۱۷ دی بود. تظاهراتی که بار‌ها امام (ره) و رهبر معظم انقلاب از آن یاد کرده‌اند و گفته‌اند، اگر در این روز تظاهراتی ازسوی زنان مشهدی شکل نمی‌گرفت، تاریخ پیروزی انقلاب اسلامی عقب‌تر می‌افتاد، چراکه این روز برای رژیم بسیار مهم بود، به‌طوری که این روز را روز آزادی زن نام‌گذاری کرده بودند.

اولین حرکت عمومى مردمی یک حرکت زنانه بود که البته مورد تعرض پلیس هم قرار گرفتند. بعد از آن بود که حرکت‌های مردانه به راه افتاد

 خیلی از افراد و گروه‌ها می‌خواستند این روز را پیروزی خود بدانند، اما درواقع این روز، روز زنان مشهدی است که ازسوی افراد مبارز و انقلابی هدایت شده بود. تمامی مبارزات ما از تکیه علی‌اکبری‌ها و مسجد کرامت هدایت می‌شد، ۲ مکانی که رهبر معظم انقلاب به آنجا می‌آمدند و راهپیمایی‌ها و مبارزات را سامان‌دهی می‌کردند.

 برای اینکه نقش زنان محله و اهمیت این راهپیمایی را بهتر بیان کنم، صحبت‌های رهبر معظم را تکرار می‌کنم که در سومین نشست اندیشه‌های راهبردی دی‌ماه سال ۱۳۹۰ ایشان فرمودند: «زنان یک نقش مؤثر و بی‌جایگزین داشتند که اگر نبودند، بدون شک این اجتماعات عظیم و این تظاهرات عظیم آن اثر را نداشت، علاوه‌بر اینکه در بعضی جا‌ها مثل مشهد اصلا شروع این تظاهرات با زنان بود، یعنی اولین حرکت عمومى مردمی یک حرکت زنانه بود که البته مورد تعرض پلیس هم قرار گرفتند. بعد از آن بود که حرکت‌های مردانه به راه افتاد.»

همچنین در اسناد منتشر شده آمده است که تجمع ۱۷دی نخستین راهپیمایی زنان مشهدی علیه رژیم پهلوی بوده است که آیت‌الله ابوالحسن شیرازی آن را در شهر مشهد سامان‌دهی کرد. در این راهپیمایی زنان مشهدی درحالی‌که با به‌دست گرفتن قرآن و پلاکارد به یک راهپیمایی آرام دست زده بودند، مأموران دولتی با حمله به صفوف آن‌ها ۱۷ نفرشان را دستگیر و به کلانتری شماره ۵ مشهد اعزام کردند. هرچند که این موضوع به‌دلیل مسائل امنیتی در مطبوعات چندان بازتابی نداشت. به‌نظرم همین چند جمله آقا نقش زنان مشهدی به‌ویژه محله را در پیروزی انقلاب اسلامی بیان می‌کند و نیاز به توضیحات اضافه‌تری نیست.


۱۰ دی

راهپیمایی ۱۰ دی ۵۷ یکی از راهپیمایی‌هایی است که اتفاقات آن داغ ننگینی بر پیشانی رژیم پهلوی شد. در این روز افراد انقلابی در چهارراه لشکر راهپیمایی می‌کنند.

حوادثی که در این راهپیمایی اتفاق می‌افتد، خشم و کینه مردم را علیه رژیم پهلوی دوچندان می‌کند. عمادالاسلامی خاطرات آن روز را به‌خوبی به‌یاد می‌آورد و درباره فرارشان از راهپیمایی و همچنین زنان چادر سیاهی که خیابان را سیاه‌پوش کرده بودند، می‌گوید: از روز قبلش هماهنگی‌های لازم را برای تظاهرات انجام داده بودیم. 

صبح روز بعد نزدیک منزل آیت‌الله شیرازی جمع شدیم و با شنیدن حرف‌های ایشان راهی چهارراه لشکر شدیم. وقتی به چهارراه لشکر رسیدم، در یک نگاه دیدم تمام خیابان چادر سیاه شده است. تعداد زنان در این تظاهرات خیلی زیاد بود. هنوز به چهارراه نرسیده بودم که ازدحام جمعیت به طرف مخالف یعنی میدان برق زیاد شد. 

متوجه شدیم که آن طرف یعنی نزدیک چهارراه لشکر زدوخورد انجام شده است. خانم‌هایی که نزدیکم بودند را به طرف مغازه ساندویچ‌فروشی که نزدیکمان بود و درش باز بود، هدایت کردم. صاحب آن مغازه هم مرد خوبی بود، اجازه داد از پشت‌بام مغازه‌اش استفاد کنیم و از طریق پشت‌بام‌های دیگر به کوچه‌های اطراف برویم. 

فکر می‌کنم یک‌ساعت‌ونیم طول کشید تا تعدادی از خانم‌ها از همین طریق به کوچه‌های اطراف رفتیم. بعد از اینکه من به کوچه‌ای نزدیک میدان برق رسیدم، دوباره به جمعیت که کمتر شده بود پیوستم و آن‌موقع متوجه شدم خیلی از انقلابیون به‌دست ارتشی‌ها شهید شده‌اند و چندنفر از خانم‌ها را هم تانک زیر گرفته است. تظاهرات آن روز را هرگز فراموش نمی‌کنم.
 


عمادالاسلامی از نخستین زنان سپاه پاسداران

فاطمه عمادالاسلامی یکی از نخستین زنان مشهدی بود که با پیروزی انقلاب اسلامی و تشکیل سپاه پاسداران به این نهاد می‌پیوندد. در آن روز‌ها او ۲۰ سال داشت و در یکی از بخش‌های این نهاد که بازدید و دل‌جویی از خانواده‌های رزمنده‌ها را انجام می‌داده، فعالیت می‌کرده است. 

در یکی از همین سرکشی‌ها بود که خانواده شهید کاوه او را می‌بینند و برای پسرشان می‌پسندند. خاطره این دوران را عمادالاسلامی این‌گونه روایت می‌کند: چند سالی از فعالیتم در سپاه گذشته بود. حدود بیست‌وسه‌ساله بودم که هم در سپاه کار می‌کردم و هم شبانه‌روزی درس می‌خواندم. آن دوران کار من در سپاه این بود که به دیدن خانواده رزمنده‌ها بروم و پای درددل و دل‌تنگی‌های مادر و همسر رزمنده‌ها بنشینم. در واقع از آن‌ها دل‌جویی می‌کردم.

 در یکی از همین بازدید‌ها به خانه شهید کاوه رفتم. مادرش آن زمان خیلی دل‌تنگ بود، چراکه تنها یک پسر داشت و دوری از او برایش سخت بود. چندبار به خانه ایشان رفتم و در آخرین بازدید متوجه شدم خواهرش که در سپاه مشغول به فعالیت است، من را برای برادرش پسندیده است. روز‌های خواستگاری و عقد ما خیلی کند پیش‌رفت، چراکه شهید کاوه خیلی دیربه‌دیر مرخصی می‌آمد. یک‌روز صبح تماس گرفت که تا شب مقدمات ازدواج را مهیا کنید، من برای عقد می‌آیم.

چندبار به خانه ایشان رفتم و در آخرین بازدید متوجه شدم خواهرش که در سپاه مشغول به فعالیت است، من را برای برادرش پسندیده است

 تمام مراسم ما به یک دورهمی خانوادگی ختم شد و بعد از آن به دیدن امام (ره) رفتیم. امام (ره) ما را عقد و برای شهید کاوه دعا کردند. ۳ سال من و شهید کاوه باهم زندگی کردیم که در این ۳ سال شاید به تعداد انگشت‌های ۲ دست همدیگر را ندیدیم. دخترم زهرا حدود ۲ سال داشت که خبر شهادت کاوه را به من دادند. روز‌های سختی بود. شهید کاوه برای من یک مراد بود که برای چند صباحی به کامم نشست و به درجه‌ای که لیاقتش را داشت، یعنی شهادت رسید.

عمادالاسلامی چه در زمان انقلاب و چه در زمان جنگ از فعالیت‌های انقلابی دور نمی‌شود. او دراین‌باره می‌گوید: شهید کاوه به فعالیت‌های من بسیار احترام می‌گذاشت و هرگز به من نگفت این کار را انجام بده و آن کار را نه. من خیلی آزادانه فعالیت‌های انقلابی را ادامه دادم و در بهداری سپاه فعالیت کردم. حفاظت از آرمان‌های انقلاب اسلامی برایم از هر چیزی مهم‌تر بود.

 نبود کاوه برای من بسیار سخت بود و امیدواری‌هایش را در بعضی از روز‌ها کم داشتم، اما سعی می‌کردم همیشه آن‌طور که دوست داشت زندگی کنم و دخترمان را تربیت کنم. برای من پاسداری از انقلابی که به‌راحتی به‌دست نیامده است، از هر چیزی مهم‌تر بوده و هست. 

به‌نظرم تربیت فرزندان انقلابی برای این نظام از هر چیزی بااهمیت‌تر است، همان تربیتی که مادران ما قبل از انقلاب با آن شرایط سخت و محدودیت‌ها انجام دادند و فرزندانشان این انقلاب را شکل دادند و اکنون نگهداری از انقلاب فرزندان صالح را می‌طلبد و تربیت این فرزندان برعهده مادران نسل امروز است.

ارسال نظر
آوا و نمــــــای شهر
03:44